کد مطلب:286677 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:254

داستانی از سید مهدی کشفی
مرحوم آیت اللَّه اراكی داستان ذیل را هم به طور خصوصی و هم در خطبه نماز جمعه برای عموم نقل فرمودند و آن را در مصاحبه مجله حوزه نیز بیان داشته اند.

چكیده داستان این است كه مرحوم سید مهدی كشفی، پسر سید ریحان اللَّه كشفی بروجردی، نزد من مكاسب می خواند. او گفت: شبی از شبها در منزل خوابیده بودم كه از صدای ناله كسی از خواب بیدار شدم. آمدم ببینم صدا از كیست، دیدم كه یك كاروانسرای بزرگ در داخل منزل كوچك ما جا گرفته و اطراف آن حجره هایی می باشد، مشاهده كردم ناله از داخل یكی از حجره ها می آید. آمدم ببینم چیست؟ دیدم در را از داخل حجره بسته اند. از روزنه در نگاه كردم، دیدم یكی از دوستان من كه در تهران است خوابیده و بر روی اندام او سنگ های آسیا گذاشته اند و یك شخص بد هیبت، سیخ سرخ شده ای را به گلوی او فرو می برد. التماس كردم درب را باز كند تا به داد او برسم، اعتنا نشد. این قدر ماندم تا خسته شدم و دچار وحشت گشتم. آن شب دیگر خوابم نبرد. فردای آن شب به منزل عارف معروف آقای حاج میرزا جواد آقا تبریزی رفتم و جریان را برای ایشان گفتم. فرمود: مقامی پیدا كردی. این حالت جان دادن آن شخص است كه برای تو مجسم شده است. تاریخ گذاشتم. بعد از چند روز خبر آمد كه رفیق تاجر تو فوت [1] كرده است. تاریخ فوت او دقیقاً موافق با آن مكاشفه بود.

نگارنده گوید: در حدیث است پیامبرصلی اللَّه علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: در امت من، حاكم جائر و خورنده مال یتیم از روی ظلم، و شاهد كاذب، با سیخهای آتشینی كه به درون آنها فرو [2] می برند جان می دهند.


[1] مجله حوزه، شماره 12ص 41.

[2] بحارالانوار، ج 6ص 170موسسه وفا، بيروت.